سه راه برای تعامل بهتر با خانواده
جمعهای فامیلی و خانوادگی همیشه هم مطلوب و فرحبخش نیستند. از مواجهه با افراد فضولی که مدام از وضعیت درسی و کنکور و دانشگاه و علت ازدواج نکردنتان میپرسند تا وقتی مادرتان میخواهد به زور به شما بقبولاند لباسی که از آن نفرت دارید خیلی هم قشنگ است و به شما میآید. خبر بد این است که ما باید اعضای خانواده و فامیل را همانطوری که هستند بپذیریم. خبر خوب چیست؟ شما مسئول عوض کردن این آدمها نیستید.
این راهنماییها به شما کمک میکند در چنین موقعیتهایی که چارهای ندارید، خشم خود را کنترل کنید:
۱. در مورد دلیل عصبانیتتان با خودتان صادق باشید.
اگر برادرتان در حال فخر فروختن در مورد رتبهی کنکور و نمرات همیشه عالیاش در جمع است و شما دلتان میخواهد او را خفه کنید، به این فکر کنید که چه چیزی در مورد موفقیت اوست که حال شما را بد میکند؟ آیا همیشه این احساس را داشتهاید که او از شما موفقتر است؟ آیا به لایفاستایل او غبطه میخورید؟ سعی کنید احساساتتان را مدیریت کنید و برای برادرتان توضیح بدهید چرا از دست او کلافه میشوید. بگویید “عذر میخواهم از اینکه وقتی در مورد موفقیتهای تحصیلیات حرف میزنی ساکت و عصبی میشوم. دلیلش این است که حس میکنم اگر من نتوانم به اندازهی تو موفق باشم، باعث سرشکستگی خانواده خواهم شد. من برای تو خیلی خوشحالم، حتی اگر این موضوع را نمیتوانم نشان دهم.” این کار به نظر دیوانگی میآید و به هیچوجه کار آسانی نیست. ولی این صداقت برای شما امنیت احساسی میآورد و راههای ارتباط راحت و صریح با دیگران را باز میکند.
۲. به مرزبندیهای خودتان احترام بگذارید.
دیگران خط قرمزهای شما را نادیده نمیگیرند تا وقتی شما به آنها این اجازه را نداده باشید. تصور کنید در شهر دیگری زندگی میکنید و میخواهید چند روزی به پدر و مادرتان سر بزنید. برای شما راحتتر است که سه روز بمانید، ولی پدر و مادرتان شروع میکنند به گلایه که هیچوقت شما را نمیبینند و مجبورتان میکنند به جای سه روز یک هفته بمانید. شما از سر احساس گناه از ناراحت شدن پدر و مادرتان و علیرغم میل باطنی میمانید و هر روز عصبیتر میشوید و بعد در ذهنتان شروع به ملامت والدینتان میکنید که شما را در چنین موقعیتی قرار دادهاند. به مرزبندیهایتان احترام بگذارید. همهی ما دوست داریم آدمها را وادار به احترام گذاشتن به مرزهایمان کنیم بدون اینکه از ما برنجند، ولی واقعیت سخت ماجرا این است که چنین چیزی عملا ممکن نیست. اگر با وجود اصرارهای پدر و مادرتان بگویید من سه روز بیشتر نمیمانم، ممکن است ناراحت شوند، ممکن هم هست نشوند. واکنش آنها انتخاب خودشان است.
۳. با خانوادهتان مثل غریبهها رفتار کنید.
حرف عجیبی به نظر میرسد، نه؟ ولی آیا تا به حال توجه کردهاید مکالمه با غریبهها معمولا لذتبخشتر از مکالمه با خانواده است؟ دلیلش این است که ذهن ما ناخوادآگاه در مورد هر مسالهای که از جانب خانوادهمان مطرح میشود موضع تدافعی و قضاوت دارد. وانمود کنید اولین بار است آنها را میبینید. دفعهی بعد که خواهرتان میگوید من واقعا از فلان فیلم خوشم آمد به جای اینکه با خودتان فکر کنید، خب معلوم است، هر فیلمی که در مورد یک شخصیت خودخواه باشد توجه او را به خودش جلب خواهد کرد، صادقانه از او بپرسید “چه چیزی در مورد فیلم برایت جذاب بود؟”
به آدمها فرصت بدهید و سعی کنید روی بخشهای مثبت وجود آنها تمرکز کنید. برادر شما یک آدم موفق و با اعتماد به نفس است که میتواند به شما در رسیدن به هدفتان کمک کند. پدر و مادرتان آنقدر شما را دوست دارند که دلشان میخواهد هرچه بیشتر با شما وقت بگذرانند و خواهرتان دوست دارد علائقش را با شما در میان بگذارد و حال خوبش را با شما قسمت کند.