شاید بارها برایتان پیش آمده باشد. هدفی را انتخاب میکنید و برای رسیدن به آن برنامه میریزید و با کلی انرژی و انگیزه قدم در راه میگذارید. اما به تدریج انگیزههایتان کمرنگ میشود.
مثلا تصمیم میگیرید ده کیلوگرم از وزنتان کم کنید. برای این کار برنامه غذایی جدیدی تهیه میکنید و ورزش را در دستور کارتان قرار میدهید. مطابق برنامه جدید پیش میروید و چند کیلوگرم کم میکنید. اما از نقطهای به بعد، فعالیت ورزشیتان نامنظم میشود و برنامه غذایی را خیلی جدی دنبال نمیکنید.
اگر احساس میکنید در شروع کردنها خوبید و در ادامه دادن مشکل دارید، بدانید که تنها نیستید. اکثر مردم در هدفگذاری و برنامه چیدن و شروع کردن خوبند، اما از وسط راه به بیراهه میروند.
محققان دو دانشگاه وینیپگ و مانیتوبا بر روی زوال انگیزهها در طول پروسه رسیدن به هدف تحقیق کردهاند و فهمیدهاند که افراد موفق در میانه راه نگرش و استراتژی خود را تغییر میدهند. درست مثل چاپاری که در وسط راه اسبش را عوض میکند و با اسب تازهنفس به سمت مقصد میتازد.
محققان دریافتهاند که افراد در آغاز راه، از امیدها و آرزوهایشان انگیزه میگیرند که از آن تحت عنوان انگیزههای ترقیخواهانه (Promotion Motivation) یاد میکنیم. مثلا کسی که قصد دارد ۱۰ کیلوگرم وزن از دست بدهد، ممکن است با فکر کردن به زیبایی و تناسباندام و یا لباسهای جدیدی که خواهد پوشید انگیزه بگیرد. این نوع نگرش منجر به انجام دادن کارهای مثبتی مثل ورزش بیشتر و خوردن میوه و سبزیجات میشود که در راستای رسیدن به هدف هستند.
اما افراد موفق هنگامی که به هدفشان نزدیک میشوند انگیزههای پرهیزی (Prevention Motivation) را جایگزین انگیزههای ترقیخواهانه میکنند. این نوع نگرش بر روی وظایف، مسئولیتها و نبایدها تمرکز دارد. انگیزههایی که عواقبِ بدِ نرسیدن به هدف را یادآوری میکنند و به ما میگویند از چه مواردی باید پرهیز کنیم تا موفق شویم. برای هدفی مثل کاهش وزن میتواند خط کشیدن دور فستفود، دسر و… باشد. یا فکر کردن به اینکه چه قدر بد میشود اگر موفق نشوم و آن لباس زیبا برایم تنگ بماند.
دکتر اولیا بالارد، استاد دانشگاه وینیپگ میگوید بیشتر مردم به طور پیشفرض از انگیزههای ترقیخواهانه برخوردارند که آنها را در راه افتادن به سوی اهداف توانا میکند، اما در پیگیری و تمام کردن کارها چندان کارآمد نیست.
بالارد و همکارانش می گویند افرادی که انگیزههایشان رو به افول است باید نگرش خود را به نوع پرهیزی تغییر دهند و بر نبایدها و خودداریکردنها تمرکز کنند. به عنوان مثال برای کسانی که قصد خرید خانه دارند، استراتژی اولیه(ترقیخواهانه) کنارگذاشتن پسانداز ماهانه یا افزایش درآمد است. اما در ادامه مفیدتر آن است که روی نبایدها تمرکز کنند. مثلا پرهیز از خرجهای سنگین، از رفتن به رستورانهای گرانقیمت و …
این تغییر استراتژی باید در وسط فرآیند اتخاذ شود. اگر میخواهید ده کیلوگرم وزن کم کنید، در پنج کیلوگرم اول از انگیزههای ترقیخواهتان استفاده کنید و در پنج تای بعدی از انگیزههای پرهیزی.
اما چرا در وسط فرآیند؟ محققین میگویند وقتی ما کار بر روی هدفی را آغاز میکنیم، مدام خودمان را با آنچه در ابتدا بودیم مقایسه میکنیم و به دستاوردهایمان میبالیم. این باعث ایجاد انگیزه ترقیخواهانه میشود. از وسط راه به بعد ما جایگاه خودمان را با خانه آخر مقایسه میکنیم و نداشتهها و کمبودهایمان را میسنجیم. این کار موجب میشود روی پرهیز از عواقب منفی اعمالمان تمرکز کنیم.
خانم بالارد و همکارانش بر اساس این تحقیق چند پیشنهاد دارند که شانس موفقیت ما را افزایش میدهد.
وقتی هدفی را انتخاب میکنید:
لیستی از کارهای درستی تهیه کنید که باید به منظور رسیدن به آن هدف انجامشان دهید.
پیامدهای مثبت رسیدن به آن هدف را یادداشت و مرور کنید.
پس از کارهای مثبت و پیشرفتهای کوچک و بزرگ به خودتان جایزه بدهید. اما یادتان باشد پاداشی که میدهید منافاتی با هدفتان نداشته باشد.
وقتی از نیمهی راه گذشتید:
لیستی از کارهایی که نباید انجام دهید تهیه کنید. کارها و چیزهایی که شما را از هدفتان دور میکند.
تبعات منفی عدم موفقیت در رسیدن به آن هدف را بنویسید.
وقتی پیشرفتی حاصل میشود، خودتان را از یک کار خستهکننده و نامطلوب معاف کنید. البته به شرطی که در رسیدن به هدف اخلال ایجاد نشود.
تغییر رویه به سمت انگیزههای پرهیزی شاید در نگاه اول آزاردهنده به نظر برسد، به خصوص که روی تبعات منفی و نبایدها تمرکز دارد، اما ارزشش را دارد و شما را به اهدافتان میرساند.